اینجا همه نجات هم هستند، اینجا همه پناه هم در روزهای بیکسی هستند و اینجا همه عجیب بوی خدا میدهند.
مراسم ختم به قول معروف، شتری است که درِ خانه همه می خوابد، اما رتق و فتق این مساله امروزه هزینههای گزافی را روی دوش خانوادهها گذاشته است برگزاری مراسم ترحیم این روزها با تشریفات پرزرق و برق برگزار می شود اما مدتی است که تبریزیها این هزینههای گزاف را به کار خیر «ختم» می کنند.
گلهای همیشه بهار
برای یک خبرنگار و هر آن کسی که به اصطلاح اهل قلم است، نوشتن از آوای چلچله و بوی نرگس و رقص شاپرک و از امید و امید و امید نوشتن، همیشه به مثابه آن کسی بود که خرامان از انحنای کوچهای تاریک رد شده و یکهو روشنایی میپاشد به صورتاش.
یکسری خبرها هم برای من همین شکلی است، دقیقا نوری در وسط تاریکی! اگر بخواهم روشنتر بگویم، مثلا وقتی شماره روابط عمومی ستاد دیه آذربایجانشرقی روی گوشیام میافتد، مطمئن هستم که قرار است یک خبر خوب بشنوم، قرار است بشنوم که یک جوان آزاد شد تا برود دنبال آیندهاش، یک بابا آزاد میشود تا برود دختر کوچولویش را در آغوش بگیرد، یک مادر از بند رها شده از بندی که میخواهد برود مادرانههایش را نثار روشناییهای چشماش کند! اصلا میدانم بعد این تماس قرار است لبخند بزنم، قرار است بنویسم که ای آدمها میشود با هر دستی چشمهای اندوهگین یکی را شاد کنی، حتی اگر چشمهای خودت اندوهگین باشد.
وسط یک خبر بودم که شماره آقای آقایی، روابط عمومی ستاد دیه استان روی صفحه گوشی آمد، بدون معطلی جواب دادم! سلام آقای آقایی، حال و احوال؛ میدانم که میخواهید از آن خبرهای قشنگ قشنگ بدهید! بدون معطلی رفت سر اصل مطلب؛ «خانم حمیدی یک رکورد زدیم در آزادی زندانیان! آن هم با فوت یک شهروند تبریزی.
آزادی ۷۵ زندانی در مراسم ترحیم تاجر تبریزی
خُب، مگر چند نفر آزاد شدند؟ آقای آقایی داشت تند تند اطلاعات این خبر را میداد: «حاج حسین ضرّاب یکی از سرمایهگذاران تبریزی و پیشکسوت صنعت فولاد کشور را که یادتان است همین چند روز پیش فوت شدند، این آزادی زندانیان به خاطر هزینه مراسم ترحیم او بوده که با مشارکت تجار و سرمایهگذاران و خانواده و فامیلشان رقم خورده است.
خود مرحوم گویا در مراسم ترحیم یکی از نزدیکاناش دیده است که کلی تاج گل برای مراسماش آمده است، آن موقع در گوش دخترش میگوید، بابا جان اگر اتفاقی برای من افتاد، اجازه نده تا همچین تاج گل و گلهای گران قیمت بیاورند، آخر به چه درد من خواهد خورد؟ به درد شماها هم نخواهد خورد به جایش زندانی آزاد کنید، به جایش دست بابایی را برسانید بر سر بچههایش؛ عوضش یکی رها شود از بند.
آقای آقایی همینطور داشت ریز به ریز تعریف میکرد: وقتی با یکی از رفقای مرحوم که او هم در این آزادی مشارکت دارد، حرف میزدم، میگفت، که ما خواستیم یک کار حسنه انجام دهیم، هم به یادماندنی باشد و روح رفیقمان هم شاد شود، هم اینکه یک کار موثر در جامعه شود، ازاینرو وقتی این وصیت حاجی را از سوی دامادش شنیدیم، گفتیم خُب چه بهتر! همه دست در دست هم میدهیم و زندانیهای غیرعمد را آزاد میکنیم.
خلاصه که این وصیت مرحوم منجر شد تا همه کنار هم بیایند و برای آزادی ۷۵نفر را از زندانیان غیرعمد مشارکت کنند و به عبارتی این کار یک رکورد در ستاد دیه به حساب میآید که به خاطر از دست دادن یک عزیز و بنابه وصیت خودش، ۷۵ نفر از بند آزاد شوند.
موضوع آزاد کردن زندانی به هر مناسبتی اعم از صرف هزینه مراسم ختم و تاج گل، مراسم عروسی و عقد و تولد کودک و غیره یک سنت ترویج یافته در تبریز و استان آذربایجانشرقی است، اصلا میتوان تبریز را قطب این کار دانست، آنقدری که از هر کوچه و خیابانی که بگذری، با بنرهایی که رویاش نوشتهاند خانواده این عزیز از دست رفته در آزاد فلان قدر زندانی غیرعمد مشارکت داشتهاند روبرو خواهی شد.
این بنرها فقط یک بنر نیست، بلکه باید بخوانی؛ اینجا همه نجات هم هستند، اینجا همه پناه هم در روزهای بیکسی هستند و اینجا همه عجیب بوی خدا میدهند.
به گفته مدیر روابط عمومی ستاد دیه استان آذربایجان شرقی تا به امروز بیش از ۳۸۰۰ خانواده به این سنت حسنه در تبریز و استان پیوسته اند.
به قلم کتایون حمیدی
افزودن دیدگاه